• خانه 
  • تماس  
  • اخیر 

دخترم غدیر

25 شهریور 1395 توسط عین. کاف

بعضی روزها همان چند دقیقه ای که در مسیر محل کار تا منزل و برعکس، رادیو گوش می دهم نکته ای دارد که در طول روز چندین بار یادش می افتم. با احتساب آیت الکرسی ای که مادر مقیدم کرده اند قبل از راه افتادن بخوانم، کولری که چند دقیقه طول میکشد تا اتاقک ماشین را خنک کند، راننده های بی اعصابی که فقط بلدند سبقت بگیرند و بوق بزنند و گاهی حواس پرتی های خودم، زمان باقیمانده را می شود نکته یا خبر جدیدی شنید. 

امروز روحانی محترمی داشت درباره عید غدیر و نحوه بزرگداشت آن می گفت. این که سعی کنیم در حد وسع خودمان بین اهالی خانه و همسایه شیرینی و شربت پخش کنیم، جشن بگیریم، عیدی بدهیم، اگر می توانیم مسجد و مدرسه ای به نام «غدیر» بسازیم. حالا من پشت فرمان و سر پیچ، پرت شدم به عربستان، مکه، صحن مسجد الحرام و یک عصر نیمه گرم تابستانی. همان سفر اول عمره م در سال 83 که همسفر مادر بودم و یکی از پروژه های شخصی مان کنجکاوی درباره حجاب و فرهنگ زنان مسلمان دیگر کشورها شده بود. به هر کسی می رسیدیم و به هر زبانی که بلد بودیم سعی می کردیم ارتباط بگیریم. آن روز عصر روبروی کعبه نشسته بودیم و قرآن می خواندیم. خانم سیاه پوست بسیار زیبایی به همراه دختر سه چهار ساله اش هم سمت چپ من نشسته بود و مادر سمت راستم. دخترک با نشاط اما مودب بود. دوازده سال از آن روز گذشته، درست خاطرم نیست با چه زبانی حرف زدیم. گمانم عربی دست و پا شکسته ای بود که آن روزها می دانستم. فقط یک جمله بین من و آن خانم رد و بدل شد. پرسیدم اسم دخترت چیست؟ گفت: «غدیر». تعجب، شگفتی، شوق، ترس، همدلی و خیلی احساسات دیگر یکجا ریختند سرم. حدس قوی زدم که شیعه باشد. نگاهی به چپ و راست و وهابی های کلاه قرمز همیشه پرغضب کردم که آن دور و اطراف نباشند و حرفمان را نشنیده باشند. آرام در گوش مادر گفتم که اسم این دختر غدیر است. می دانم مادر هم با من هم نظر بود که اسم دخترک را تکرار نکرد اما چشمانش از شوق و تعجب برقی زد. هر چه باشد، اسم ممنوعه بود آنجا. اگر حکومت آن سرزمین، این اسم را خاطرش مانده بود که این همه مصیبت به وجود نمی آمد. دیگر فقط لبخند بود که بین من و آن خانم مومنه سیاه پوست رد و بدل می شد، بدون هیچ کلامی. نگاهم سراسر تحسین و تمجید بود. مادر یعنی این، مادر شیعه یعنی این، نامگذاری جهادی یعنی این. دلم می خواست دختری می داشتم به نام غدیر و در سفرهای بعدی وقتی دیگران دخترک بانمک را می دیدند و معنی اسمش را می پرسیدند، قصه فراموش شده غدیر را به همه می گفتم. برای زنده کردن اسم غدیر، می شود یک ریال هم هزینه نکرد.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 6 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: تبلیغ سفر عمره شیعه غدیر مکه نامگذاری کعبه

موضوعات: دین و زندگی لینک ثابت

نظر از: من روشنک بنت سینا در اندیشه پروازم. [بازدید کننده]
من روشنک بنت سینا در اندیشه پروازم.

سلام.
اگر یه نفر پیدا بشه و بپرسه که اسم دخترتون رو غدیر میذارین، چی جواب میدین؟؟؟
قلمون عالی و اشک دربیاره…. اشک قلم منو درمیاره…
_________
سلام. شاید بگم می ذارم

1395/07/15 @ 09:05
نظر از: کوثر [بازدید کننده]
کوثر

سلام
خیلی عالی بود…

1395/07/05 @ 12:51
نظر از: شهدای حرم [عضو] 
  • مدافع حرم

سلام وادب
خیلی قشنگ بود دست نوشته خوبی دارید

1395/06/31 @ 18:54
نظر از: زیبا بود [بازدید کننده]
زیبا بود

gergious text

1395/06/28 @ 23:40
نظر از: راوی [عضو] 
  • سه نقطه
  • وبلاگ من

نامگذاری جهادی یعنی این…
محب یعنی این… شیعه یعنی این…
معاویه، مروان بن حکم را کارگزار و فرماندار مدینه قرار داد و به وى دستور داد براى جوانان مدینه جایزه‌اى بپردازد. مروان این کار را کرد. حضرت امام سجاد(ع) می‌فرماید: «هنگامى که من نزد مروان رفتم گفت: نام تو چیست؟ گفتم: على بن الحسین» گفت: نام برادرت چیست؟ «گفتم: على». مروان گفت: چه خبر است! على على؟ به چه جهت پدرت نام کلیه فرزندان خود را على می‌گذارد! سپس جایزه‌اى به من داد و من نزد پدرم بازگشتم و جریان را برای ایشان شرح دادم. پدرم فرمود: «واى بر پسر زن کبود چشم دباغ باد! اگر براى من صد پسر متولد شود دوست دارم نام آنان را على بگذارم»کافی ج6
یا علی

1395/06/26 @ 20:41
نظر از: انتظاری [بازدید کننده]
انتظاری
5 stars

خیلی قشنگ بود

1395/06/25 @ 22:11


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

نویسنده این وبلاگ یک طلبه-دانشجوی مادام العمر است که از قضای روزگار فعلا دکترای فلسفه دین می خواند، سطح سه حوزه را در رشته فلسفه اسلامی دنبال می کند و اینجا قرار است درس پس بدهد. نوک مدادی، نه سیاه است نه سفید!

موضوعات

  • همه
  • فلسفه دین
  • تجربه دینی
  • مسئله شر
  • دین و زندگی
  • فضای مجازی
  • عین.کاف
  • عقل و ایمان

آخرین مطالب

  • ایمان ابراهیمی خریداریم
  • به رضایت
  • نامه ای به دختر فراری
  • مالزی از نگاه یک خانم طلبه. قسمت اول
  • اربعین رازآلود امام
  • درباره تجربه دینی
  • خدای خیر و مسئله شر
  • «فلسفه دین» چیست؟
  • به وقت سیدنی
  • خرده تجاربِ بعدا بدرد بخور

پیوند ها

  • وبلاگ جدید روشنک
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سیب ترش
  • همه چیز همینجاست
  • روشنک، دختر لر
  • عطش شکن
  • برای خاطر آیه ها
  • جیغ و جار حروف
  • زهرا اچ بی
  • بهار نارنج

خط خطی های قبلی

  • شهریور 1396 (1)
  • مرداد 1396 (2)
  • تیر 1396 (1)
  • خرداد 1396 (1)
  • فروردین 1396 (1)
  • بهمن 1395 (1)
  • آبان 1395 (1)
  • مهر 1395 (3)
  • شهریور 1395 (6)
  • بیشتر...

بازدیدهای نوک مدادی

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس