• خانه 
  • تماس  
  • اخیر 

مالزی از نگاه یک خانم طلبه. قسمت اول

18 تیر 1396 توسط عین. کاف

به وقت آخرین اذان ظهر ماه مبارک خبر رسید که جایزه روزه داری، اداره پنج روز تعطیل است. پیش خودم گفتم چه خوش به سعادت آنهایی که از قبل برنامه سفر چیده بودند. اذان مغرب در فرودگاه امام خمینی، خودم را می دیدم که کارت پرواز در دست و عوارض خروج پرداخت کرده، دنبال جرعه آبی بودم تا روزه­ ام را باز کنم. این منِ خسته درونم گریخته بود از روزمرگی هایش.

سفر قبلی که مشرف شدم مالزی فقط از دو هفته قبل در به در دنبال مانتوی بلند و گشاد و خنکی بودیم که حجابش کامل باشد. این بار تمام برنامه ریزی سفر، از جرقه رفتن به هر قیمتی و «به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم» تا ریختن چند تکه رخت و لباس در چمدان، خرید بلیط و رزرو هتل، چهار ساعت بیشتر نکشید. خسته بودم. اینقدر که رفتن مهم بود، مقصد نبود. حتی شوخی به خانواده گفتم من به هر حال چمدان پیچیده می روم فرودگاه و با اولین پرواز، پر می کشم به جایی که نگاهم به در و دیوار نخورد، که استرس و نگرانی از زمین و آسمان نبارد و به جای خاکستری آسفالت و آسمان دودی، سبز چمنی و آبی نیلی ببینم. در مقابل بهت مادر، تعجب پدر، سکوت خواهر و گفتگویی که می خواست کشف کند این دختر به کدام یک از ما رفته که اینطور دارد از خودش و همه چیز فرار می کند، چمدان پیچیدم و خداحافظ.

تا وقتی هنوز اولین هایی برای تجربه در چنته داری، می شود به متفاوت بودن آینده امید بست. اولین باری که اینترنتی بلیط پرواز خارجی خریدم، تنها به فرودگاه امام رفتم، از روی دستور العمل جناب برادری که جابجای فرودگاه را حفظ شده، کارت پرواز گرفتم، چمدانم را مهر و موم کردم، عوارض خروج پرداخت کردم و گذرنامه ام را مهر. و من سرخوش از آغاز شیرینی که یک جا این همه اولینِ تجربه نشده را ریخت توی دامنم.

از وقتی پا گذاشتم توی فرودگاه حس اقلیت دینی داشتم. پرواز مکه و کربلایی نبود که زائر دیده شوم. ناخودآگاهم چشم می گرداند و چادری های سالن را می شمرد. اگر مدل حجاب و آرایش نداشتنش به من نزدیک بود، فاتحانه به هم رزم خیالی­م لبخندی تحویل می دادم. هر چه گیت ها را جلوتر می رفتیم چادری ها کمتر می شدند، دکمه های مانتو بازتر و شال و روسری ها لغزنده تر. قدیمها در عالم بچگی که وصف بی حجابی ایرانیان را در سفرهای خارجی شنیده بودم، خیال می کردم به محض اینکه پایشان از خط مرز عبور کند، با شرم و حیا روسری را عقب می دهند و بعد می روند در کشور غریبه، بین جمعیت نامسلمان خودشان را گم و گور می کنند. اما شرم و حیایی در کار نبود و نیست. حتی منتظر عبور از مرز هم نمی مانند. سیاهی چادرم و بی تفاوتی م به نگاه های متعجب بقیه، آنقدر بینمان فاصله انداخته که نمی شود بروم دوستانه سر صحبت را باز کنم. یکی به خودم می زنم یکی به دیگری. طفلی ها حجاب سنگینی می کند روی سرشان. باور و اعتقاد را که نمی شود با قانون و تهدید توی سر مردم چپاند. دلم می خواهد زُل بزنم توی چشم یکی شان و بپرسم «خب؟» با روسری برداشتن مشکلتان حل می شود؟ نه؟ دو وجب آستین و پاچه شلوار هم کوتاه بیاییم. کم است؟ آخرش کجاست؟ پای عواقبش هم می ایستی؟

در صندلی کنار پنجره جاگیر می شوم. موهای خرمایی بلند خانم جوان ردیف جلویی از فاصله بین صندلی و پنجره خودنمایی می کند. دلم میخواهد فکر کنم شال هرچند باریکی سرش انداخته و فقط این رشته مو تاب مستوری نداشته. دو خانم چادری  هم سفرمان هستند که وقتی پایمان به کوالالامپور می رسد می شود یک نفر. برای حال روسری های دختران دعا می کنم. یکی یکی مثل سربازان تیر خورده سُر می خورند و توی کیف های دستی چپانده می شوند. پرِ چادرم را محکم­تر می چسبم. وقت دل کندن از زمین است.

ادامه دارد…

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 12 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(4)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
5 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.8 stars
(4.8)

کلیدواژه ها: بدحجابی بی حجابی تور مالزی جهانگردی حجاب اجباری حجاب در مالزی مالزی چادر کشف حجاب

موضوعات: دین و زندگی لینک ثابت

نظر از: ستاره مشرقي [عضو] 
  • ستاره مشرقی

جالب بود
منتظر ادامه هستم
موفق باشید

1396/06/14 @ 16:39
نظر از: پیچک [عضو] 
  • پیچک
5 stars

دردناکه، باختن چقدر آسون شده؟!
امیدورام بخاطر این یکه تنها بودن هات هم که شده یه روز قله ی اعلی علیین بهشت رو در همسایگی حضرت زهرا فتح کنی البته بعد از 120 سال زندگی خوب و خوش و آبرومندانه :)

1396/05/08 @ 11:01
نظر از: zeynab.d.n [بازدید کننده]
zeynab.d.n

وای چه هیجان انگیز.عطیه جان..عاشق تصمیمای یک دفعه ای هستم که اتفاقا خوبم پیش برن.

1396/04/30 @ 11:10
نظر از: بي نام [بازدید کننده]
بي نام
4 stars

به راه بادیه رفتن به از نشستن بی جا…

1396/04/26 @ 08:08
نظر از: ... [عضو] 
  • ...
...
5 stars

سلام حالا مانتو گشاد می خواستین چیکار با چادر؟

1396/04/24 @ 12:58
پاسخ از: عین. کاف [عضو] 
  • گل دختر
  • نوک مدادی
  • سردار آسمانی

نمی دونستیم شرایط چطور باشه. برای اطمینان خواستیم همراه داشته باشیم که اگه جایی نمیشد چادر پوشید استفاده کنیم. به خاطر تشابه چادر ما به پوشش افراطی های مسلمان نما بعضیا می گفتن خطر داره چادر پوشیدن. که شکر خدا لازم نشد یا شایدم ما نرفتیم جایی که لازم بشه

1396/05/05 @ 11:43
نظر از: بنت الهدی [عضو] 
  • روزنوشت های بنت الهدی
5 stars

با عرض سلام و احترام
توصیف جالبی بود و تجربه ای ترسناک من اصلا دوست ندارم از ایران خارج شوم! همه چیز همین جا هست.
موفق باشید.

1396/04/21 @ 08:21
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
  • ₪ آموزش وبلاگ نویسی و پشتیبانی کوثر بلاگ ₪
  • فراخوان ها و مسابقات کوثر بلاگ

با سلام واحترام
ضمن تشکر مطلب شما در منتخب ها درج گردید
موفق باشید.
———
مقام معظم رهبری: 5 خرداد 1382
«… تجلیل از جناب عبدالعظیم، تجلیل از علم و جهاد و زهد و تقواست. ایشان صائم النّهار و قائم الّلیل بوده است. در حالات ایشان نوشته‌اند: در مدتی که ایشان در ری زندگی میکرد، همه‌ی روزها را روزه میگرفت و همه‌ی شبها را مشغول عبادت بود. اینها حقّاً و انصافاً چیزهای خیلی مهمّی است.
در فضیلت ایشان روایات معروفی وارد شده است. حضرت هادی علیه‌السّلام به یکی از اهالی ری که از زیارت امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام میآمد، فرمود: «اگر میرفتی عبدالعظیم را زیارت میکردی، ثوابی را که از زیارت امام حسین نصیبت شده است به تو میدادند.» ما در جوار جناب عبدالعظیم زندگی میکنیم، شوق کربلا هم داریم؛ امّا کمتر توفیق پیدا میکنیم به زیارت این بزرگوار برویم. …»

1396/04/20 @ 00:46
نظر از: السلام علیک یا امیرالمومنین [عضو] 
  • غزلهای عاشقی
  • راهیان نجف اشرف
  • سایدا
5 stars

سلام
مثل همیشه جذاب و جالب
متاسفانه این مشکلی هستکه روز به روز خودش روبیشتر نشان میدهد. تا بعضی ها بفهمند که حجاب قانون خداست ن قانون جمهوری اسلامی باید بنشینیم و ببینیم که چادر ها بعد از مرز کنار برود و موها بریزد بیرون.

1396/04/19 @ 13:39
نظر از: مشتاق شهادت [بازدید کننده]
مشتاق شهادت

عالی بود
منتظر ادامه‌ش هستم..
موفق و موید..

1396/04/19 @ 10:59
نظر از: حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت [عضو] 
  • الزهراء(س) گلدشت

زیبانوشتید
تمام صحنه هایی که از فرودگاه بود برایم آشنا بود و یادم به حرص خوردن خودم افتاد در گذشته
منتظر قسمت های بعدی هستم

1396/04/19 @ 00:30
نظر از: saleheh [بازدید کننده]
saleheh

احسنت تحسین برانگیزه هم متن زیباتون هم جرات و شهامت حفظ حجاب برتر در اقلیت
یادم افتاد به این حدیث از مولا که(الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف)
پایدار باشید

1396/04/18 @ 22:24


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

نویسنده این وبلاگ یک طلبه-دانشجوی مادام العمر است که از قضای روزگار فعلا دکترای فلسفه دین می خواند، سطح سه حوزه را در رشته فلسفه اسلامی دنبال می کند و اینجا قرار است درس پس بدهد. نوک مدادی، نه سیاه است نه سفید!

موضوعات

  • همه
  • فلسفه دین
  • تجربه دینی
  • مسئله شر
  • دین و زندگی
  • فضای مجازی
  • عین.کاف
  • عقل و ایمان

آخرین مطالب

  • ایمان ابراهیمی خریداریم
  • به رضایت
  • نامه ای به دختر فراری
  • مالزی از نگاه یک خانم طلبه. قسمت اول
  • اربعین رازآلود امام
  • درباره تجربه دینی
  • خدای خیر و مسئله شر
  • «فلسفه دین» چیست؟
  • به وقت سیدنی
  • خرده تجاربِ بعدا بدرد بخور

پیوند ها

  • وبلاگ جدید روشنک
  • چی شد طلبه شدم؟
  • سیب ترش
  • همه چیز همینجاست
  • روشنک، دختر لر
  • عطش شکن
  • برای خاطر آیه ها
  • جیغ و جار حروف
  • زهرا اچ بی
  • بهار نارنج

خط خطی های قبلی

  • شهریور 1396 (1)
  • مرداد 1396 (2)
  • تیر 1396 (1)
  • خرداد 1396 (1)
  • فروردین 1396 (1)
  • بهمن 1395 (1)
  • آبان 1395 (1)
  • مهر 1395 (3)
  • شهریور 1395 (6)
  • بیشتر...

بازدیدهای نوک مدادی

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس